كرامت وتدبيرشگفت
حضرت امام هادی « علیه السلام » فرمود : خرسند با ش و شادمان ، سپس اورا پیاده نموده ، مهمان خود کرد ، صبح که شد به او فرمود : از تو درخواستی دارم ، زنهار که با من در آن مخالفت ورزی ! عرب گفت : با شما مخالفت نمی کنم .
امام « علیه السلام » ورقه ای به خط خود نوشت و در آن اقرار کرد که از این عرب مالی بر عهده من است ولی مقدار آن بیش از بدهکاری عرب بود . سپس فرمود این نوشته را بگیر ، اگر به سامرا رسیدی نزد من بیا ،
آنجا گروهی در کنار من هستند ، با این نوشته از من با درشتگویی از اینکه پول را پرداخت نکرده ام ، پولت را مطالبه می کنی ! خدا را زنهار که با من مخالفت کنی . عرب نوشته را گرفته ، گفت انجام می دهم .
هنگامی که حضرت امام هادی « علیه السلام » به سامرا رسید ، گروه زیادی از یاران خلیفه وغیر آنان نزد حضرت بودند که مرد عرب وارد شد و خط را نشان داد و مطالبه مال کرد و همان گونه که امام به او سفارش کرده بود سخن گفت .
امام هادی « علیه السلام » با او سخن به نرمی گفت و با وی مهربانی کرد و از اوپوزش خواست و به ادای دین و خشنودی اش وعده اش داد .
داستان حضرت با مرد عرب به متوکل رسید ، متوکل فرمان داد که سی هزار درهم برای حضرت امام هادی « علیه السلام » ببرند ، چون درهم ها را برای آن بزرگوار بردند آنها را دست نزد تا عرب آمد ، به او فرمود : این مال را بردار و دینت را بپرداز و باقی را در مخارج اهل و عیالت هزینه کن . عذر ما را هم بپذیر .
اعرابی گفت : پسر رسول خدا ! به خدا سوگند امید من به یک سوم این مال بود ولی خدا می داند که رسالتش را در چه جایگاهی قرار دهد ، و مال را گرفت و از خدمت امام هادی « علیه السلام » بیرون رفت .
بحار الانوار ، باب 3 ، حدیث 55
صفحات: 1· 2