اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم
آنچه از مطالعه تاريخ زندگاني اميرالمؤمنين (ع) و سخنان بزرگان در اين زمينه بدست مي آيد اين است كه همان گونه كه پيامبر اكرم (ص) نه به مكتبي پانهاد و نه استاد و معلّمي به خود ديد، در عين حال به يك غمزه مسئله آموز صد مدّرس شد، حضرت علي(ع) نيز از آموزگاري جز نبيّ مكرّم اسلام درسي نياموخت و از مكتبي جز قرآن مقدّس فنّي فرانگرفت، با اين حال كلامش فراتر از سخن مخلوق رفت و دون سخن خالق قرار گرفت. لذا طبيعي است كه سبك كلام آن حضرت و فصاحت و بلاغت آن، تنها از سخن خدا و رسولش متاثّر باشد و ملهم كلام فصحا و بلغا واقع شود؛ چنان كه سيّدرضي (رحمه الله) مي گويد (1):
“هر كس بخواهد خطبه اي بخواند و خطيب ناميده شود، بايد از او [علي (ع)] پيروي كند، و آن كس كه خواستار عنوان واعظ بليغ است، ناچار از كلام آن حضرت ياري جويد. با وجود اين، در ميدان پهناور سخنوري، او پيشي جُسته و آنان به گردش هم نرسيده اند، و وي به مقصد رسيده و آن كسان در ابتداي ميدان مانده اند؛ زيرا سخنان آن حضرت رنگين از علم الهي و عطرآگين از كلمات نبوي است. امّا آنچه اين اثر (نهج البلاغه) را از ديگر نمونه هاي سخنان بليغ جدا و خوانندة آن را در چهارموج اعجاب رها مي سازد، تنها مطابقت سخن با مقتضاي حال نيست؛ هرچند در اين باب به كمال است. آنچه سخنان امام را تا بدان درجه بالا برده كه گويند برتر از سخن آفريده و فروتر از گفتة آفريننده است، رنگي است كه از كلام پروردگار در گفتار علي (ع) مي بينيم. گفتار بي انديشة پيش و بي آموختن از استادي كم يا بيش.” (2)
خصوصيات و اوصاف قرآن
بعد از شناخت علّت اثرپذيري كلام مولا از كلام وحي، بايد ببينيم قرآن چه خصوصيت يا خصوصياتي دارد كه ما نهج البلاغه را متاثّر از آن مي دانيم:
شناخت قرآن كريم به عنوان معتبرترين كلام ربّاني و اصيل ترين كتاب آسماني و عمده ترين منشا معارف الهي و عالي ترين مكتوب تربيتي و پربارترين برنامة انسان سازي و هادي ترين راهنماي زندگي، بر هر فرد مسلمان واجب است و بر جويندگان دانش واجب تر؛ كه پيامبر اكرم (ص) دربارة قرآن فرمود: «هو الدّليل يدّل علي خير سبيل (3): آن (قرآن) راهنماست، كه بر بهترين راهها دلالت مي كند».
و علي (ع) فرمود: «و تعلّموا القرآن فانّه احسن الحديث و تفقّهوا فيه فانّه ربيع القلوب (4): و قرآن را بياموزيد، كه يقيناً بهترين سخن است، و در آن بينديشيد، كه مسلّماً بهار دلهاست».
بدون ترديد هر قدر شناخت به قرآن عميق تر و آگاهي از آن دقيق تر باشد. به همان نسبت برخورداري از بركات آن افزون تر و به كسب سعادت نزديك تر خواهد بود و اين شناخت تنها از طريق حضرات معصومين اهل بيت (عليهم السلام) است، زيرا شناختي كه به رهنمود خاندان وحي نبوت نباشد اگر گمراهي را به دنبال نياورد- كه مي آورد- به يقين ناقص و سطحي خواهد بود.
در بين اهل بيت- عليهم السلام-اوّلين عارف و معرّف كلام خداوند سبحان بعد از رسول خدا (ص)، علي (ع) است؛ چنان كه از خود حضرت در حديثي مي خوانيم كه فرمود: «من هر روز براي ورود بر رسول خدا (ص) نوبتي داشتم و هر شب نوبتي، كه در اين دو نوبت باحضرت خلوت مي كردم و ايشان از هر موضوعي كه ميل داشت، صحبت مي نمود. همة اصحاب رسول خدا (ص) مي دانند كه با احدي از مردم جز من چنين كاري نمي كرد. و بر رسول خدا (ص) هيچ آية قرآني نازل نمي شد جز اينكه برايم مي خواند و املا مي كرد و به خطّ خود مي نوشتم، و تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاصّ و عام آن را به من مي آموخت و از خدا مي خواست كه به من فهم و نيروي حفظ عطا كند، و از آن وقتي كه برايم دعا فرموده است، هيچ آيه اي از قرآن را كه به من آموخت و علمي كه به من املا كرد و من نوشتم، فراموش نكرده ام…». (5)
لذا ما نيز در اينجا از زبان چنين شخصيتي اوصاف قرآن را بيان مي كنيم:
1- «فيه تبيان كلّ شيء … و انّه لا اختلاف فيه فقال سبحانه و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً و انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تُكَشف الظّلمات الاّ به». (6)
در قرآن بيان هر چيزي است… و اختلافي در آن نيست و خداوند مي فرمايد: «اگر از سوي خداي يكتا نبود، در آن اختلاف فراوان مي يافتيد». ظاهر قرآن زيبا و باطن آن عميق و ناپيداست. عجايب آن سپري نگردد و غرايب و شگفتيهاي آن به پايان نرسد و تاريكيها جز بدان زدوده نشود.
2- «تعلّمو القرآن فانّه احسن الحديث و تفقّهوا فيه فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور». (7)
قرآن را فرا گيريد، كه نيكوترين گفتار است. آن را نيك بفهميد، كه دلها را بهترين بهار است و از روشنايي آن بهبودي طلبيد، كه شفاي دلهاست.
حضرت در جملات مذكور، به ذكر خصوصياتي از قرآن مي پردازد كه كتابهاي ديگر از آن برخوردار نيستند. در عباراتي ديگر مي فرمايد:
3- «و لا تُخلقه كثره الرّد و لوج السّمع. من قال به صدق و عمل به سبق» (8): قرآن كتابي است كه با خواندن و شنيدن بسيار كهنه نگردد. هركس به واسطة آن سخن گويد، راست گفته و هركس بدان رفتار نمايد، از ديگران پيشي گرفته است.
4- «ذلك القرآن فستنطقوه و لَنْ ينطق و لكن اخبركم عنه. الا انّ فيه علم ما ياتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم هابينكم» (9) از قرآن بخواهيد تا سخن گويد و هرگز خود سخن نگوييد؛ و لكن من شما را از آن خبر دهم. بدانيد كه قرآن شامل علم آينده و حديث گذشته و درمان درد شما و راه سامان دادن امور شماست.
5- «واعلموا انّ هذالقرآن هو النّاصح الّذي لا يغش و الهادي لا يضلّ… و ما جالس هذالقرآن احد الّا قام عنه بزياده او نقصان: زياده في هدي او نقصان في عمي… فانّ فيه شفاء من اكبر الدّاء و هو الكفر النّفاق و الغيّ و الضّلال…» (10) بدانيد كه قرآن اندرزگويي است كه فريب ندهد و راهنمايي است كه گمراه نكند… كسي با قرآن ننشست مگر آنكه با افزوني يا كاستي اي از برابر آن برنخاست؛ افزوني در رستگاري و كاستي در كوري و ناداني … در قرآن شفاي بزرگ ترين بيماريها وجود دارد؛ يعني شفاي ازكفر و دورويي و بيراهه شدن و گمراهي.
6- «ثمّ انزل عليه الكتاب نوراً لا تُطْفَا مصابيحه و سراجاً لا يخبو تَوَقَّدهُ و بحراً لا يدرك قعره … فهو معدن الايمان و بُحبُوحُتُه و ينابيع العلم و بُحُوره و رياض العدل و غُدرانُهُ… جعله الله رّياً لعطش العلماء و ربيعاً لقلوب الفقهاء و محاجّ لطرق الصّلحاء» (11) سپس خداوند بر پيامبرش كتاب [قرآن] را فرو فرستاد؛ كتابي كه نوري است كه چراغهاي آن خاموش نشود؛ چراغي كه افروختگي اش كاهش نپذيرد و دريايي كه اعماق آن را كس نداد … پس قرآن معدن ايمان و مركزش و چشمه سار دانش و درياهايش و باغستان عدل و آبگيرهايش است… خداوند قرآن را ماية سيرابي دانشمندان و بهار دلهاي فقيهان و مقصد راههاي پارسايان قرار داده است.
7- «فالقرآن امر زاجر و صامت ناطق حجّه الله علي خلقه اخذ ميثاقهم و ارتهن عليه انفسهم. اتمّ نوره و اكمل به دينه و قبض نبيّه (ص) و قد فرغ الي الخلق من احكام الهدي» (12) پس قرآن امركننده (به معروف) و نهي كننده (از منكر) است. ظاهراً خاموش است و (در واقع) گويا. و حجّت و برهان خداست بر بندگانش كه از ايشان بر (عمل به) آن پيمان گرفته و آنها را در گرو آن قرار داد. نور آن را تمام گردانيد (و راه سعادت و نيكبختي و شقاوت و بدبختي را تا قيامت در آن نشان داد) و دين خود [اسلام] را به سبب آن كامل گردانيد و پيغمبر خود (ص) را در حالي قبض روح فرمود كه از تبليغ احكام قرآن به مردم كه موجب هدايت و رستگاري است، فراغت يافته بود.
در اين جملات، حضرت پس از اشاره به اعجاز حروف و كلمات قرآن كه ظاهراً داراي حروف متداول و كلمات معمول است، ولي اگر مردم در آن تامل كنند، حجّت را بر آنها تمام مي نمايد، به اين شبهه كه آيا ممكن است دستورات وحي پايان نپذيرفته باشد و پيامبر (ص) از دنيا رحلت فرموده باشند، چنين پاسخ مي دهد كه خداوند تمامي احكام و دستورات لازم را براي بشر تا روز قيامت را كه موجب هدايت و رستگاري آنهاست و در حقيقت هدف خلقت نيز همين مي باشد، توسط نبيّ مكرّمش (ص) كه خاتم ديگر پيامبران است، بيان فرموده و در هيچ زماني مسئله و حكمي را نمي توان يافت مگر آنكه خداوند جواب را در اين كتاب معجزه آسا قرار داده است. محتواي قرآن از نظر حضرت علي (ع)، به گونه اي است كه هدايتگر، سرچشمه ايمان، چشمه سار دانش و كتابي است كه نور است، نوري كه هرگز به خاموشي نمي گرايد. اين ويژگيها، بدون ارتباط با خالق هستي در هيچ كتابي محقق نمي شود زيرا از اخبار غيبي گذشته و از آينده خبر مي دهد كه فهم انسان عادي بدون ارتباط با خدا به آن راه ندارد. حتي عظيم ترين كتاب بعد قرآن نهج البلاغه، نيز اقتباسي از قرآن است.
خصوصيات و اوصاف نهج البلاغه
پس از بيان اوصاف قرآن، اوصافي از نهج البلاغه را از زبان تني چند از بزرگان اين فن مي شنويم:
عبدالحميد ابن ابي الحديد معتزلي، از علماء معروف اهل تسنّن و از شارحان مشهور نهج البلاغه (م 656 ه.ق)، پس از آنكه حضرت علي (ع) را مبتكر و پايه گذار علوم تحقيق و فقهي، همچون فقه، تفسير، صرف و نحو و … معرّفي مي كند، مي نويسد: «امّا در فصاحت، آن حضرت، امام همة فصيحان و سرور همة بليغان است و دربارة سخن او گفته شده: “فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن همة مخلوق است” و مردم آيين سخنوري و نگارش را از او فراگرفته و آموخته اند» (13).
جاحظ، اديب سخن دان و سخن شناس معروف اوايل قرن سوم هجري، كه از اركان چهارگانة ادب به شمار مي آيد، مكرّر در كتاب خويش، البيان و التبيين، ستايش و اعجاب فوق العادة خود را نسبت به سخنان حضرت علي (ع) اظهار مي دارد (14) و در برابر سخنان آن حضرت اين چنين اظهار ناتواني مي كند: «بعد از قرآن و سخنان پيامبر (ص)، هر كلام و خطبه و مقاله اي را كه خواندم و شنيدم، توانستم با آن رقابت كنم و بهتر از آن يا مانندش را بياورم، مگر كلمات اميرالمؤمنين علي (ع) كه هرچه كوشيدم، توانايي رقابت با آن را در خويش نيافتم.» (15)
آيه الله حسن زادة آملي، از علماء برجستة معاصر، نيز در اين زمينه مي فرمايند: «كلمات اميرالمؤمين علي (ع) نه فقط از حيث بلاغت نهج البلاغه است، بلكه در جميع شئون و امور حيات انساني، نهجي قويم و طريقي مستقيم است. نهج البلاغه كتابي است كه اگر در آن به ترتيب حروف تهجّي، از الف تا ياء، در هر يك از معارف حقّة الهية بحث و فحص گردد، اصول و امّهاتي را حايز است كه هر اصلي، خود شجرة طيّبة فروع و اثمار بسيار است كه «اصلها ثابت و فرعها في السّماء و تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها». (16) (17)
و آيه الله جوادي آملي نيز در اين باره مي فرمايند: «نهج البلاغه، كلام انسان كاملي است كه او، هم در حكمت نظري حكيم كامل است و هم در حكمت عملي حكيم نامور. مصداق انسان كاملي است كه خدا به او حكمت عطا فرموده است، كه «يؤتي الحكمه من تشاء و من يؤتي الحكمه فقد اوتي خيراً كثيراً». (18)(19)
آنچه مي توان از كلام اين بزرگان نتيجه گرفت، اين است كه كلام نهج البلاغه، كلامي اعجاب انگيز است كه از طريق انساني مافوق بشر بيان شده و اعجاب و اظهار عجز و ناتواني دوست و دشمن را در برابر خود برانگيخته است، و اين تنها بدان علّت است كه وي دست پروردة مكتب وحي بوده و گفتارش تاثّر از وحي دارد، و اين تاثّر به دو گونه در كلام ايشان متجلّي شده است:
1- استشهاد از الفاظ وحي، كه خود به دو صورت ظاهر شده:
1-1- تمام يا قسمتي از يك آيه؛ همانند اين عبارت از خطبة 1: «فقال سبحانه (اسجدوا لآدم) فسجدوا الّا ابليس…»، كه از سورة بقره، آية 33 گرفته شده است: «و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الّا ابليس…» (20)
و نيز اين عبارت از نامة 3 «…اذا وقع الامر بفصل القضاء (و خسر هنالك المبطلون) (21) كه از سورة مؤمن، آية 78 گرفته شده: “… فاذا جاء امرالله قضي بالحقّ و خسر هنالك المبطلون».
يا در حكمت مي خوانيم: … “و لكنّ من استعاذ ليستعذ من مضلّات الفتن فانّ الله سبحانه يقول” و اعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنهٌ” (22) كه از سورة انفال، آية 28 گرفته شده: “و اعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنهٌ و انّ الله عنده اجرٌ عظيم".
2-1- تضمّن به آيات قرآني. اين قسمت در بردارندة مواردي است كه تغييرات جزئي در آيات مورد استناد به چشم مي خورد؛ مانند: آمدن فعل مفرد در كلام حضرت (ع) به جاي فعل جمع و بالعكس و يا ذكر فعل و ضمير غايب، به جاي فعل و ضمير حاضر و يا آوردن اسم ظاهر به جاي ضمير مضاف آن و امثال اين امور…؛ چنان كه در خطبة 18 مي خوانيم: “و فيه تبيانٌ لكلّ شيءٍ” و در سورة نحل، آية 92 اين گونه بيان شده: “تبياناً لكلّ شيءٍ…” و در خطبة 50: “و ينجو الّذين سبقت لهم من الله الحسني” آمده (23) كه در سورة انبياء، آية 101 مي خوانيم: “انّ الّذين لهم منّا الحسني". يا در خطبة 97 مي خوانيم: “فاصبروا انّ العاقبه للمتّقين” (24)، كه در سورة هود، آية 52 اين چنين بيان شده: “فاصبر انّ العاقبه للمتّقين". و يا در كلام 155 مي خوانيم: “و تُبْزَرُ الجحيم للغاوين” (25)، كه در سورة شعراء، آية 91 به اين صورت بيان شده: “و برزت الجحيم للغاوين".
2- اثرپذيري موسيقيايي از كلام وحي، و ما در بخش دوم به تفصيل در اين باره بحث و شواهد مذكور را بيان خواهيم كرد.
پي نوشت ها :
1- جعفري، سيدمحمد مهدي، پرتوي از نهج البلاغه، ص75.
2- رضي، سيّد شريف، نهج البلاغه، ترجمة دكتر سيّد جعفر شهيدي، مقدّمه.
3- كليني، محمّدبن يعقوب ثقه الاسلام، اصول كافي، ترجمة محمّدباقر كمره اي، كتاب فضل قرآن، ج6، ص407، حديث 2.
4- نهج البلاغه، خطبة 109.
5- كليني، همان، كتاب فضل علم، ج1، ص109، حديث1.
6- رضي، سيّد شريف، نهج البلاغه، ترجمة فيض الاسلام، خطبة 18.
7- همان، خطبة 109.
8- همان، خطبة 155.
9- همان، خطبة 157.
10- همان، خطبة 175.
11- همان، خطبة 189.
12- همان، خطبة 182.
13- ابن ابي الحديد، عزّالدين عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص17.
14- مطهّري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص12.
15- نهج البلاغه و گردآورندة آن (مجموعه مقالات)، ص169.
16- حسن زاده آملي، حسن، انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، ص22.
17- قرآن كريم، سوره ي ابراهيم، آيات: 25 و 24.
18- جوادي آملي، عبدالله، حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، ص38.
19- قرآن كريم، سوره ي بقره، آيه: 269.
20. رضي، شريف، نهج البلاغه، خطبة اول.
21- همان، نامة سوم.
22- همان، حكمت 90.
23- همان، خطبة 50.
24- همان، خطبة 97.
25- همان، كلام 55.