دليل اين اين كه امام رضا عليه السلام ولايت عهدي را از سوي مأمون پذيرفت.
ابا صلت هروي مي گويد: مأمون به امام رضا (ع) گفت: اي فرزند رسول خدا!من فضل ، دانش، زهد، ورع و عبادت تو را ميدانم و تو را به خلافت از خودم سزاوارتر مي بينم.
امام رضا (ع) فرمود: من به عبوديت خداوند عزوجل افتخار مي كنم، با زهد در دنيا، فروتني در دنيا اميد بلندي نزد خداوند متعال دارم.
مأمون گفت: من نظرم اين است كه از خلافت دست بكشم و آن را براي تو قرار بدهم و با تو بيعت كنم.امام رضا فرمود: اگر اين خلافت از آن تو است و خداوند آن را براي تو قرار داده، تو حق نداري لباسي را كه خداوند بر تو پوشانده است از تن در آوري و آن را براي ديگري قرار بدهي و اگر خلافت از آن تو نيست، حق نداري چيزي را كه از آن تو نيست براي من قرار بدهي.
مأمون به وي گفت:اي فرزندرسول خدا! تو بايد اين خلافت را بپذيري.
امام فرمود: هرگز آن را از روي ميل نخواهم پذيرفت. مأمون چند روز همواره تلاش ميكرد تا آنكه از پذيرش وي نا اميد شد و به وي گفت: اگر خلافت را قبول نمي كني و دوست نداري من با تو بيعت بكنم، ولي عهد من باش تا خلافت بعد از من از آن تو باشد.
امام رضا (ع) فرمود: به خدا سوگند! كه پدرم از پدرانش از امير المؤمنين نقل كرد كه رسول خدا فرموده من قبل از تو به وسيله سم، مظلومانه كشته خواهم شد و فرشتگان آسمان و زمين بر من گريه خواهند كرد و در سرزميني غريب كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد. مأمون گريست و گفت : اي فرزند رسول خدا! چه كسي مي تواند تو را بكشد يا به تو اهانت كند، در حالي كه من زنده هستم؟!
امام رضا (ع) فرمود: اگر مي توانستم بگويم كه چه كسي مرا خواهد كشت، مي گفتم. مأمون گفت: اي فرزند رسول خدا! تو با اين سخن مي خواهي كارت را سبك كني و حكومت را از خودت دور نمايي تا مردم بگويند كه تو از دنيا روي گردان هستي.
امام رضا(ع) فرمود: به خدا سوگند! از زماني كه خداوند مرا آفريده تا كنون هرگز دروغ نگفته ام و در دنيا براي دنيا زهد نورزيدم. من مي دانم كه مقصود تو چيست.
مأمون گفت:مقصودم چيست؟
امام رضا (ع) فرمود: براي راست گفتن امان مي خواهم.
مأمون گفت: تو در امان هستي.
فرمود: مي خواهي مردم بگويند علي بن رضا از دنيا روي گردان نبود بلكه دنيا از وي روي گردان بود نمي بينيد كه چگونه ولايت عهدي را به خاطر رسيدن به خلافت، پذيرفت. مأمون خشمناك شد وگفت: تو همواره چيزي كه موجب ناخوشايندي من است مي گويي و از سطوت من در امان هستي . به خدا سوگند مي خورم ! اگر ولايت عهدي را پذيرفتي كه پذيرفتي و گرنه تو را بر اين كار مجبور خواهم كرد. اگر پذيرفتي ، پذيرفتي، وگرنه گردنت را مي زنم.
امام رضا (ع) فرمود : خداوند مرا از اينكه خود را با دست خويش به هلاكت بيندازم نهي كرده است. اگر جريان اين است ، هر چه مي خواهي انجام بده و من آن را قبول مي كنم، مشروط بر اينكه كسي را به كاري نگمارم و كسي را از كاري بركنار نسازم، هيچ رسم و سنتي را نقض نكنم و از اداره كشور دور باشم و فقط مشورت دهم . مأمون به اين كار راضي شد و اما را با همه ناخشنودي كه از ولايت عهدي داشت، وليعهد قرار داد.
حسن بن موسي ميگويد: مردي به امام رضا (ع) گفت: خدا خيرت دهد! چطور با مأمون تعامل كردي؟ در واقع وي اين كار امام را انكار مي كرد.
امام رضا (ع) فرمود: اي مرد! كدام برتر است، پيامبر يا وصي؟
گفت: پيامبر برتر است.
امام فرمود: كدام برتر است، مسلمان يا مشرك؟
گفت: مسلمان.
امام فرمود: عزيز مصر مشرك و يوسف، پيامبر بود، مأمون مسلمان است و من وصي هستم. يوسف از عزيز مصر خواست كه به وي مسئوليت بدهد و گفت مرا بر خزائن زمين بگمار زيرا من نگهبان امين هستم ( يوسف 55 ) و مأمون مرا بر اين كار مجبور ساخت امام در مورد آيه مرا بر خزائن زمين بگمار كه من حفيظ و امين هستم فرمود نگهبان به آنچه زير دست قرار دارد و عالم به هر زبان هستم.
ريان بن صلت مي گويد: به امام رضا (ع) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! مردم مي گويند: تو با آنكه در دنيا اظهار زهد مي كني ، اما ولايت عهدي را پذيرفتي ! آن حضرت فرمود: خداوند ناخشنودي من را از پذيرش آن مي داند. وقتي بين پذيرش آن و كشته شدن مخير گشتم ولايت عهدي را پذيرفتم واي بر شما! آيا نمي دانيد كه يوسف با آنكه پيامبر بود وقتي ضرورت، وي را براي پذيرش مديريت خزانه مجبور كرد به (پادشاه) گفت: آيا مرا مسئول خزانه قرار مي دهي ، چون من پاسدار و دانا هستم؟ مرا نيز پس از قرار گرفتن در آستانه مرگ، از روي اجبار و اكراه، به پذيرش آن واداشت، از آن گذشته، من وارد اين جريان نشدم مگر همچون كسي كه از آن خارج است. بايد به درگاه الهي داد خواست برد و او ياري رسان است.
كتاب شيخ صدوق (ره) علل الشرايع ج1 ، صص 523 - 527