معجزات امام جواد
ابو جعفر طبری روایت کرده از ابراهیم بن سعید که گفت : دیدم حضرت امام محمد تقی ( علیه السلام ) را که می زد دست خود رابر برگ زیتون پس می گردید آن نقره ، پس من گرفتم از آن حضرت بسیاری از آنها را و خرج کردم آنها را در بازار و ابدا تغییری نکرد ( یعنی نقره خالص شده بود )
روایت شده از عمار بن زید که گفت : دیدم امام محمد تقی ( علیه السلام ) را ، پس گفتم به آن حضرت که چیست علامت امام یابن رسول الله ؟ فرمود : امام آن است که این کار را به جا آورد ، پس گذاشت دست خود را بر سنگی ،پس ظاهر شد انگشتانش در آن . راوی گفت پس دیدم که آهن رامی کشید بدون آن که در آتش آن را بگذارد و سنگ را با خاتم خود نقش می کرد .
قطب راوندی روایت کرده که معتصم طلبید جماعتی از وزرای خود را و گفت که شهادت دروغ دهید در حق محمد تقی و بنویسید که او اراده کرده خروج ( قیام ) کند . پس معتصم طلبید آن حضرت را و گفت : تو اراده خروج کردی بر من . فرمود : به خدا قسم که من به جا نیاوردم چیزی از این امر را . معتصم گفت : فلان و فلان شهادت می دهند بر این کار تو . پس ایشان را حاضر کردند ، گفتند بلی این نامه تو است که نوشته ای در این باب ، ما گرفته ایم آنها را از بعض غلامان تو . راوی می گوید حضرت نشسته بود در صفحه ایوان پس سر بلند کرد به سوی آسمان و گفت : خداوندا اگر اینها دروغ می گویند بر من ، بگیر ایشان را . راوی گفت که نظر کردیم بر آن صفحه دیدیم که سخت به جنبش و اضطراب در آمده می رود و می آیدو هرکس که برمی خیزد از جای خود می افتد . معتصم گفت : یابن رسول الله من توبه کردم از آن چه گفتم ، دعا کن که خدا این جنبش را ساکن کند . گفت : خداوندا ساکن گردان این جنبش را ، همانا تو می دانی که این جماعت دشمنان تو و دشمنان منند . پس ساکن شد .
نیز روایت کرده اند از حسین مکاری که گفت : داخل بغداد شدم در هنگامی که حضرت امام محمد تقی
( علیه السلام ) نیز در بغداد بود و در نزد خلیفه در نهایت جلالت بود ، من با خود گفتم که دیگر حضرت جواد
( علیه السلام ) به مدینه بر نخواهد گشت با این مرتبتی که در اینجا دارد و از حیثیت جلال وطعامهای لذیذ و غیره .
چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند ، پس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود و فرمود : ای حسین ، نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول الله ( صل الله علیه و آله ) نزد من بهتر است از آنچه مشاهده می کنی در اینجا .
( منتهی الامال ، ج 2، باب یازدهم )