با پيچك خيال تو (در سوگ رئيس مذهب شيعه)
كوچه هاي مدينه هنوز هم ياد تو را دارند و داد مظلوميتت را سر مي دهند. خاك بقيع، مناجات هاي شبانه ات را فرياد مي زند و سنگ هايش اشك خشكيده ات را به تفسير مي كشند. اينجا هنوز هم بوي كلاس هاي با صفايت را دارد. هنوز هم درس و مدرسه با ياد تو شروع مي شود.
ديوار هاي مدينه با ياد دست نوازشگر تو بر سر يتيمان، ساز ياري مي نوازند و به جاي بازوان پرتوانت، تكيه گاهي براي گريستن عاشقان مي شوند. وقت نسيم صبح وزيدن مي گيرد ، صداي “ ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة“ عارفانه ات به گوش مي رسد.
منادي هنوز هم با غمي به بلنداي آسمان فرياد برمي آورد كه به جرم پاسداري، پايه گذار مذهب و الگوي عدل صادق آل محمد (ص) را كشته اند…
در تقويم اين تاريخ پرفراز و نشيب ، حزن انگيزه ترين روزها، روز شهادت است. آن هم در مكاني چون مدينه و در كنار قبر پيغمبر، اشك ها مجال بهانه ندارند و بر كوير گونه ها چون باران بهاري مي بارند. عشاق، كوچه ها را يك به يك پي غمخوار مي گردند . مي خواهند صاحب شب را پيدا كنند. مي روند و مي روند، تا ديواهاي بقيع تكيه گاه خستگي شان گردد. بوي غم مظلوميت تمام آسمان مدينه را در خود غرق نموده .
او كه مدرس تو حيد مفضل بود، بعد از اميرالمؤمنين (ع) بهترين ادلة عقلي را به يادگار گذاشت . آري او، امام جعفر صادق (ع) ، امام عشق و آزادي، حال ديگر در بقيع هميشه خاموش، آرميده است.
بيا! بيا امشب خود را در مدينه ببينيم ؛ پشت پنجره هاي مشبك بقيع، هوا كه تاريك مي گردد، مدينه روشن است. امشب در كو چه هاي مدينه خانه اي آتش گرفته است.