عاشورا ، اشک ، آب ، انتظار
21 آذر 1390 توسط نعمت بخش
نوشتن کار سختی است وقتی از فراق امام عصرت بگویی و داغ دلش و البته داغ دلت !
از عاشورا !
که همین یک کلمه بس است . خود عاشورا یعنی اشک و درد و خیمه هایی که از عطش آب سوختند و سقایی که تا همیشه داغ سیراب کردن طفلان را بر لبان خشکیده اش نشاند . گفته بودم نوشتن کار سختی است و وقتی از سقا بگویی و داغ دلش و البته داغ دلت !
از آب !
که همین یک کلمه بس است ؛ برای سوختن دل های سیراب از عشق آل الله . تاحالا شنیده بودی که آب بسوزاند ؟ آری خیلی سخت است وقتی بخواهی از گهواره و طفل گریان بی تاب بگویی و داغ دلش و البته داغ دلت !
آخر گهواره کجا و بی تابی کجا ؟ جایی که ما من آرامش است و گریه و بی قراری ؟!
باز سخت است انتظار منتقم خون حسین ( ع ) در دنیای من و تو و باز داغ دلش و البته داغ دلت ! که پسر امام باشی و تنها باز مانده و منتقم خون او و سال ها در انتظار ! انتظاری که فرزند عاشورا است و انتظاری که فرج به دنبالش باشد آبی است بر جگر سوخته از عطش غربت و سکوت . و اگر دعا کنیم و بیا ، این زنجیرهای سیاه حسرت از دست و پایمان می کشد و در رکابش بودن به سختی ها پایان می دهد . شب تمام می شود و صبح می آید . یاد ابیاتی می افتم که دل را میهمان آفتاب می کند ؛ آفتاب آمدنش .
امشب شمیمت باز از کربلا آید
در علقمه یا رب امشب چه غوغایی است
سقا که از لب دریا تشنه بیرون شد
دیدم که چشمانت از گریه دریایی است
سقا اگر افتاد ، خشکید اگر آن مشک
تا صبح وصلت اشک ، مشغول سقایی است