تو کریمی
17 مهر 1390 توسط نعمت بخش
تنگ غروبا که دلم بوی ترنم می گیره
دلم برای کفترات ، یه خورده گندم می گیره
می یام تو صحن حرمت یه گوشه پیدا می کنم
دو زانو پیشت می شینم ، عقده هام و وا می کنم
هر چی گریه می کنم کنار تو ، بس نمی شه
کنار حوض آبی ات ، بند دلم پاره می شه
ناله می جوشه از تنم ، مثل یه فواره می شه
وا نمی شه از حرم آیینه ات ،نگاهم
می گه تپش های دلم ، حضرت رضا سلام
پاییز به خونم نمی یاد من همیشه بهاری ام
وقتی توباغ حرمت ، خادم افتخاری ام
بال فرشته ها می شه ، فرش پای مسافرات
گل های قالی وا می شه ، ز اشک چشم زائرات
هزار تا عقده وا می شه ، از دل دلبسته تو
هزار تا گل دسته می شه ، تو نقش گل دسته تو
می خوام برای کفترات ، دونه بپاشم تو حرم
عین زیارت نامه ها وقف توباشم توحرم
می خوام دلم تو حرمت ، همیشه آفتابی بشه
برای حوض صحن تو ، یه کاشی آبی بشه
می گن مدینه پنهونه ، از همه قبر مادرت
تو حرمت زار می زنم ، برای صبر مادرت
ا ز هزارون کرم ببخش ،به قلب من یه نیمه ای